داستان
 
درباره وبلاگ


رضا نمازی دانشجوی کارشناسی ارشد تحقیقات آموزشی
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 60
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 63
بازدید ماه : 64
بازدید کل : 14556
تعداد مطالب : 87
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


مشاهده سطح انرژی امروز شما با علم بیوریتم

معلمانه




 

آقای احمدی وآقای بهرامی دو معلم روستایی بودند. هر دوی آنها معلمانی دلسوز و زحمتکش بودند و هدف هر دوی آنها این بود که کودکان روستا را به بهترین وجه آموزش دهند و بازده آموزشی خود را تا آنجا که امکان دارد، بالا ببرند. اما روش آموزش ان دو با یکدیگر تفاوت فاحشی داشت، آقای احمدی معلمی بود بسیار خشن که تنبیه و سختگیری را بهترین روش آموزش می دانست. فلسفه ی آموزش و پرورش او مبتنی بر نظر برخی از قدما بود که گفته اند:" جور استاد معلم که بود بی آزار، خرسک با زند کودکان در بازار." خلاصه، پیرو این طرز فکر، چوب تر، یکی از ابزارهای آموزشی وی بود و شیوه ی تنبیهی را با چنان قدرتی اعمال می کرد که بچه ها نه تنها در حضور او بی حرکت و ارام همچون مجسمه می نشستند، بلکه حتی اگر او در کلاس نبود، حرکت و جنبشی در بچه ها دیده نمی شد، و وای به حال شاگردی که مبصر کلاس، اسم او را به عنوان فردی شلوغ کننده به آقای احمدی می داد. اما این، همه ی داستان نبود. بچه ها در کوچه، در خانه و در بیرون از مدرسه نیز آقای احمدی وحشت داشتند و با دیدن او به هر طریقی بود، در گوشه ای، مخفی گاهی می جستند و از وحشت اینکه کسی از آنان پیش آقای احمدی شکایت ببرد، دست از پا خطا نمی کردند.
تصادفا مردم روستا به خصوص قدیمی ترهایشان سخت با این روش آقای احمدی موافق بودند و اعتقاد داشتند که معلم باید دارای "جربزه" و اقتدار باشد و لازم است که بچه ها از او "حساب" ببرند، و گرنه کار تدریس مختل می شود و بچه ها احساس وظیفه شناسی و مسئولیت نمی کنند. حتی بسیار اتفاق می افتاد که والدین شاگردان به شکلهای مختلف به شکایت از فرزندان خود نزد آقای احمدی می رفتند و تنبیه فرزندان خود را خواستار            می شدند. خلاصه، آقای احمدی به عنوان مجسمه ی قدرت و خشونت در چشم بچه ها جلوه داشت و سایه ی او خون شاگردان را در رگها منجمئ می کرد.
اما آقای بهرامی نقطه ی مقابل آقای احمدی بود. وی که بیشتر تابع فلسفه ی " راز محبت خارها گل می شود" و " درس معلم ار بود زمزمه ی مجتبی، جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را" بود، عقیده داشت که ملایمت و محبت، مهمترین مولفه ی تعلیم و تربیت است و همراه شدن آموزش با محبت، نه تنها باعث می شود که شاگردان درس را با تشویق و ذوق بیشتری یاد بگیرند، بلکه آموزش محبت، خود بهترین درسی است که بچه ها برای زندگی آینده ی خود می گیرند. برعکس آقای احمدی، آقای بهرامی معتقد بود که خشونت و تنبیه، نه تنها در کار آموزش کارایی لازم را ندارد، بلکه اضطراب ناشی از تنبیه دائم، خود بزرگترین مانع پیشرفت شاگردان در درس است. علاوه بر آن تنبیه و خشونت باعث ایجاد کینه نسبت به معلم و بالاخره نفرت از درس و مدرسه می شود. به همین جهت کلاس آقای بهرامی برعکس کلاس آقای احمدی، بسیار پرجنب و جوش، متحرک و فعال بود و بچه ها با خوشحالی و شوق فراوان به کلاس می آمدند و مانند پروانه به دور آقای بهرامی می گشتند و او را از صمیم قلب دوست داشتند. به خاطر همین محبت و علاقه ی فیمابین، در بچه ها نوعی حجت و حیا نسبت به آقای بهرامی پدید آمده بود و به اصلاح از او " رودرواسی" داشتند و برای جلب محبت او، نهایت سعی و کوشش خود را در درس به کار می بردند.
واضح است که مردم روستا روش آقای بهرامی را نمی پسندیدند و معتقد بودند که وی به بچه ها خیلی " رو" می دهد و در نتیجه بچه ها به حرف او گوش نمی دهند، از او حساب نمی برند، و برای دستور ارتش "تره هم خرد نمی کنند"، و خلاصه چیزی هم یاد نمی گیرند. البته آقای احمدی و آقای بهرامی هر دو از روش خود دفاع می کردند و در محافل و مجالس و شب نشینی ها و ملاقات با پدران و مادران شاگرادان با آنان به بحث می نشستند و بدون محکوم کردن به یکدیگر، هر یک می کوشیدند روستائیان را قانع کنند که روش خودشان درست است.
در هر صورت، این جریان تا پایان سال و امتحانات آخر سال ادامه داشت. در پایان امتحانات، وقتی آمار قبولی های کلاسها مشخص شد، هم روستائیان و هم آقای احمدی با کمال تعجب دیدند که آمار قبولی کلاس آقای بهرامی به مراتب بیشتر از کلاس آقای احمدی است. اگر چه آقای احمدی کوشید گناه آمار ردیهای کلاس خود را به گردن هوش و استعداد شاگردان یا ارفاق بهرامی و عوامل دیگری از این قبیل بیندازد، اما آقای بهرامی آشکارا نشان داده بود که محبت بر خشونت برتری دارد. چه بسا روستائیان و آقای احمدی هم باطنا این امر را تایید     می کردند.
آنچه گذشت، به جزاسامی معلمان، حکایتی از یک تجربه ی واقعی بود. جای تعجب نیست که کار آقای بهرامی از آقای احمدی بهتر باشد، زیرا غالب مربیان تعلیم و تربیت، روش خشونت آمیز را در کار آموزش مردود می دانند و به کار بردن شیوه های محبت و تشویق آمیز را بر روشهای تنبیهی نیز پیشوانه ی تجربی فراوانی است که در مورد فواید و روشهای مثبت و معایب روشهای منفی وجود دارد.
در زمینه معایب روشهای تنبیهی، سخن بسیار گفته اند که از آن جمله می توان به چند مورد اشاره کرد:
اول اینکه: خشونت، کینه و تنفر ایجاد می کند. شاگردی که مرتبا با کتکهای شدید معلم روبرو می شود، کینه ی معلم را به دل خواهد گرفت و از خود او و درسش متنفر خواهد شد و چه بسا این تنفر به درسها و معلم های دیگر و بالاخره به درس و مدرسه تعمیم یابد و باعث ترک تحصیل و کناره گیری او از مدرسه برای همیشه گردد.
دوم اینکه: خشونت، ایجاد ترس و اضطراب می کند و اضطراب و ترس مانع مهمی است برای یادگیری. بنابراین نباید انتظار داشته باشیم وقتی شاگردی چنان از معلم وحشت دارد که هنگام حل کردن تمرینها در پای تخته هر لحظه دستهای خود را برای پیشگیری از ضربه ی احتمالی معلم بالای سر خود حائل می کند، بتواند کارآیی قابل قبولی در یادگیری مطالب داشته باشد.
سوم اینکه: روش خشونت آمیز، خشونت را آموزش می دهد. یعنی شاگردی که با روش خشونت امیز تحصیل کرده است، اگر معلم شود، احتمال زیادی دارد وی نیز معلمی خشن و طرفدار تنبیه باشد.
چهارم اینکه: خشونت، خشونت بیشتری را می طلبد، زیرا ظاهرا بچه ها نوعی مصونیت نسبت به آن پیدا می کنند و به اصطلاح " کتک خور آنها ملس" می شود. و به همین دلیل باید برای اثر بخش بودن آن، هر بار آن را شدیدتر کرد. و بالاخره اینکه چون اعمال خشونت از نظر منطقی ربطی به یادگیری بهتر ندارد، نمی تواند باعث کاهش تنبلی یا افزایش یادگیری گردد. اما می تواند نسبت به درس یادگیری گردد. اما می تواند نسبت به درس ایجاد تنفر و ترس کند.
کاربرد تنبیه:
اما آیا هیچگاه نباید از تنبیه استفاده کرد؟ کارشناسان تعلیم و تربیت تنبیه را به هر حال یک روش تربیتی برای کاهش دادن رفتار نامطلوب می دانند، امام نه تنبیه بدنی و خشونت را. آنها کاربرد تنبیه ملایم به صورت هشدار یا بازدارنده را نیز با رعایت شرایطی جایز می دانند:
اولا: باید رابطه های منطقی بین تنبیه و نوع خطا موجود باشد. بنابراین، وقتی شاگردی مشق خود را ننوشته و معلم با چوب یا خط کش به کف دست او می زند، یا او را وادار می کند که در گوشه ی کلاس درحالت دو دست و یک پا بالا بایستد، بین این تنبیه و ننوشتن مشق رابطه ای منطقی وجود ندارد و نباید انتظار داشته باشیم که با این شیوه، مشق ننوشتن از بین برود. تنبیه منطقی در این مورد می تواند وادار کردن شاگرد به نوشتن مشق به جای بازی کردن باشد.
ثانیا: اگر تنبیه جنبه ی تهدید دارد، از تهدید تو خالی و غیر عملی باید اجتناب کنیم. معلمی که با خشونت به شاگردی می گوید: اگر درس نخوانی پوستت را می کنم" البته هیچ یک از این تهدیدها را نمی تواند اجرا کند. تنها اثر این گونه تهدیدها این است که اشگرد به تو خالی بودن آنها پی می برد وتوجهی به آنها نخواهد کرد.
ثالثا: به عنوان مربی باید بتوانیم با استدلال و بحث و با روشهای غیر تنبیهی دیگر به شاگرد بفهمانیم که چرا فلان عمل بد است و نباید ان را انجام داد. اگر شاگرد از انجام رفتاری صرفا به این خاطر خودداری کند که در صورت انجام آن تنبیه می شود، در آن صورت اگر عامل تنبیه وجود نداشت، دیگر دلیلی برای انجام ندادن آن رفتار وجود ندارد. به همین دلیل است که مثلا بسیاری از تخلفات رانندگی همواره تکرار می شود، زیرا افراد به نادرست بودن نفس آن تخلفات پی نبرده اند و صرفا چون از ارتکاب آن تخلفات موجب جریمه می شود، از آنها دوری می کنند. در نتیجه، به محض عدم حضور ماموران راهنمایی برای نوشتن جریمه، مجددا مرتکب آن تخلفات می شوند.
نتیجه بحث:
با توجه به نکات ذکر شده و نکات بسیار دیگری که در اینجا مجال ذکر آنها نیست، باید از خشونت و روشهای تنبیهی، به عنوان آخرین وسیله و پس از به کار بردن روشهای مختلف دیگر و به نتیجه نرسیدن آنها استفاده نمود. مجددا تاکید می کنیم که در این کاربرد نیز نباید شدت عمل و زیاده روی کرد. مربی و معلم باید همواره در نظر داشته باشند که: " کاربرد شیوه های مثبت در امر تعلیم و تربیت، موثرتر و صحیح تر از کاربرد روشهای خشونت آمیز و منفی است"

مشاهده سطح انرژی امروز شما با علم بیوریتم

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







چهار شنبه 4 خرداد 1390برچسب:, :: 23:5 ::  نويسنده : رضا نمازی