درباره وبلاگ


رضا نمازی دانشجوی کارشناسی ارشد تحقیقات آموزشی
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 30
بازدید کل : 14522
تعداد مطالب : 87
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


مشاهده سطح انرژی امروز شما با علم بیوریتم

معلمانه




 

تعریف پوشه کار (کار پوشه ، کارنما ، سنجش پرونده ای ، پوشه عملکرد)

پوشه کار عبارت است از مجموعه ای از نمونه کارهای دانش آموزان که در جریان یاددهی یادگیری هدفمند جمع آوری گشته ، آگاهانه انتخاب گردیده و منظم سازماندهی شده و بیانگر میزان تلاش ، پیشرفت و موفقیت دانش آموزان است و همچون آلبومی تصاویر گوناگون و در مسیر رشد دانستن ، توانستن و به کار بستن دانش آموزان را در مراحل مختلف فرآیند یاددهی یادگیری به نمایشو قضاوت می گذارد ، که به معلم ، دانش آموز و والدین هنگام بررسی و مشاهده ی آن ، اطلاعات ارزشمندی را ارائه می دهد تا بر اساس تلاش ها ، فعالیت ها و اقدامات خود را پیگیری نمایند .

ضرورت استفاده از پوشه کار :

- به دانش آموز امکان می دهد تا شاهد رشد و پیشرفت خود باشد .

- فرصت شناخت و اصلاح اشتباهات را به دانش آموز می دهد .

- دانش آموز از طریق ارائه ی پوشه کار فرصت پیدا می کند تا میزان توانایی ها و دانش خود را مستندکند .

- ابزاری برای تعامل با همکلاسی ها ، معلمان و والدین است .

- پوشه کار به دانش آموز فرصت می دهد تا بین آموخته های قبلی و جدید خود ارتباط برقرار کند .

- به معلم امکان می دهد تا با مرور پوشه کار دانش آموز با اطمینان بیشتر و بر اساس دلایل مستند در مورد او قضاوت کند .

- به والدین امکان می دهد تا در جریان روند دانش آموزش فرزندشان قرار گیرند و نقاط قوت و ضعف او را بشناسند و نقش سازنده و فعالی در هدایت تحصیلی او داشته باشند .



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, :: 22:39 ::  نويسنده : رضا نمازی

know your child

 

در زنگ انشاء، خانم معلم از شاگردان می‌خواهد که در مورد آرزویشان بنویسند. آرزویی که می‌خواهند خدا برایشان برآورده کند. 

شاگردان دبستانی مداد در دستان کوچکشان شروع به نوشتن می‌کنند و آرزوهای ریز و درشت و خواسته‌های بچه‌گانه‌شان را روی کاغذ می‌آورند. گویی آرزوها دیگر در دل کوچکشان نمی‌گنجید و حالا فرصتی پیش آمده تا آنها را روی کاغذ بریزند و از خدا بخواهند که آنها را عملی کند. 

با پایان یافتن زمان کلاس، معلم کاغذها را جمع کرد و در کیفش گذاشت تا در خانه آنها را به دقت بخواند و نمره دهد. وقتی به خانه رسید ابتدا کارهای خانه را انجام داد و سپس با خیال راحت و البته با کنجکاوی شروع به خواندن انشاها کرد.

یکی از برگه‌ها او را سخت منقلب کرد و عواطفش را برانگیخت. به طوری که اشک از چشمانش سرازیر شد. همسرش همان لحظه وارد خانه شد و دید که اشک از دیدگان او جاری است.

پرسید: «چی شده؟ چرا گریه می‌کنی؟»

زن جواب داد: «این انشاء را بخوان؛ امروز یکی از شاگردانم نوشته است. گفتم آرزوهایشان را بنویسند و او این طور نوشته است. چقدر دردناک است.»

مرد کاغذ را گرفت و خواند. متن انشاء این گونه بود:

«خدایا، می‌خواهم آرزویی داشته باشم که مثل همیشه نباشد؛ مخصوص است. می‌خواهم که مرا به تلویزیون تبدیل کنی. می‌خواهم که جایش را بگیرم. جای تلویزیونی را که در منزل داریم بگیرم. می‌خواهم که جایی مخصوص خودم داشته باشم و خانواده‌ام اطراف من حلقه بزنند. می‌خواهم وقتی که حرف می‌زنم مرا جدی بگیرند؛ می‌خواهم که مرکز توجه باشم و بی آن که سؤالی بپرسند یا حرفم را قطع کنند، بگذارند حرفم را بزنم. دلم می‌خواهد همان طور که وقتی تلویزیون خراب است و به آن می‌رسند، به من هم برسند و توجه کنند. دلم می‌خواهد پدرم، وقتی از سر کار برمی‌گردد، حتی وقتی که خسته است، قدری با من باشد. و مادرم، وقتی غمگین و ناراحت است، به جای بی‌توجهی، به سوی من بیاید. و دوست دارم، برادرانم برای این که با من باشند، با یکدیگر دعوا کنند. دوست دارم خانواده هر از گاهی همه چیز را کنار بگذارند و فقط وقتشان را با من بگذرانند. و نکتۀ آخر که اهمیتش کمتر از بقیه نیست، این که مرا تلویزیون کن تا بتوانم آنها را خوشحال و سرگرم کنم. خدایا، فکر نکنم چیز زیادی از تو خواسته باشم. فقط دوست دارم مثل هر تلویزیونی زندگی کنم."

انشاء به پایان رسید. مرد نگاهی به همسرش انداخت و گفت: «عجب پدر و مادر وحشتناکی‌اند!»

زن سرش را بالا گرفت و گفت: «این انشاء را دخترمان نوشته است!»

 

 

شما چقدر فرزندتان را می‌شناسید؟ چقدر به روحیاتش آشنایی دارید؟ چقدر از خواسته‌ها و آرزوهایش خبر دارید؟

متاسفانه اغلب ما مثل همین خانم معلم و همسرش، مشکل را فقط در دیگران می‌بینیم و خود را از تمام کمی‌ها و کاستی‌ها مبرا می‌دانیم. بیایید کمی با خود خلوت کنیم. خودمان را به جای فرزندانمان بگذاریم. و از نگاه آنها به خود بنگریم. بیایید فاصلهها را به حداقل برسانیم تا فرزندانمان آرزوی تلویزیون شدن نکنند!



یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, :: 19:12 ::  نويسنده : رضا نمازی

train of time

  حتما شما هم با افرادی برخورد کرده‌اید که افسوس سالهای گذشته را می‌خورند. آنها از این که از دوران کودکی و جوانی خود و یا در کل، از عمر گرانبهای خود به درستی استفاده نکرده‌اند و فرصتها را سوزانده‌اند، پشیمانند. این موضوع حتی ممکن است در مورد من و شما هم صادق باشد. شاید بعضی اوقات آرزوی بازگشت به دوران کودکی و جوانی را داشته باشیم تا به گونهای دیگر زندگی کنیم و بتوانیم از فرصتها به نحو احسن استفاده نماییم. 

 

متاسفانه ما عادت کرده‌ایم که به دنبال موضوعات مشکل، دست نیافتنی و حتی غیرممکن (برگشت به زمان گذشته!) باشیم و کمتر به موضوعات ساده، راحت و سهل‌الوصول فکر می‌کنیم. ما امروز را که در دسترس است از دست می‌دهیم تا به گذشته تبدیل شود، سپس بازگشت آن را آرزو می‌کنیم!

«امروز»، فردا به دیروز تبدیل خواهد شد. پس قبل از اینکه امروز به دیروزی دیگر تبدیل شود، می‌توانیم به راحتی از آن بهره‌مند شویم. هر آن چه که قرار است در آینده در مورد امروز فکر کنیم و افسوس بخوریم، می‌توانیم همین امروز به فکر باشیم و از زمان حال استفاده بهینه کنیم. موفقیت ما در گرو استفاده از فرصت‌هاست. فرصتهایی که به سرعت میگذرند.

این موضوع در مورد کودکان نیز صادق است. کودکان امروز، بزرگسالان فردا هستند. زمان به سرعت در حال سپری شدن است و خیلی زود دیر می‌شود. پس از همین امروز باید به فکر آینده کودکانمان باشیم. همان گونه که در مقالات «چرا خلاقیت و نوآوری؟» و «آیا کودکان نیاز به آموزش خلاقیت دارند؟» ذکر شد، در قرن حاضر و هزاره سوم، شرایط بسیار تغییر کرده و رقابت فوق‌العاده سخت شده است.

مسلما در دو دهه آینده، زمانی که کودکان امروزی به جوانان جویای کار تبدیل می‌شوند، شرایط حتی بسیار دشوارتر از حالا خواهد بود. بنابراین سهل‌انگاری امروز ما در مورد کودکان، می‌تواند صدمات جبران ناپذیری را به آینده‌سازان و آینده جامعه‌مان وارد کند. پس بیایید به جای افسوس خوردن به گذشته‌های از دست رفته، از اکنون گذشته‌های آینده را به درستی طراحی کنیم و در آینده به عملکرد گذشته‌مان ببالیم.

اینکه امروز کیستیم، پیامد گزینش دیروز ماست. فردا هم همان کسی خواهیم شد که امروز برمی‌گزینیم.



یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, :: 19:11 ::  نويسنده : رضا نمازی